English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (8910 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
debt U بدهی داشتن
debts U بدهی داشتن
to be in debt U بدهی داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
Other Matches
conversions U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
debiting U بدهی
debit U بدهی
indebtedness U بدهی
debits U بدهی
debited U بدهی
liabilities U بدهی
liability U بدهی
liability to disease U بدهی
due U بدهی
debts U بدهی
debt U بدهی
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
an active debt U بدهی با ربح
acknowledgement of debt U اقرار به بدهی
debited U حساب بدهی
collective liability U بدهی جمعی
due bill U سند بدهی
admission of liability U قبول بدهی
liabilities and assets U بدهی و دارایی
credit notes U سند بدهی
debt perpetrator U مرتکب بدهی
debt perpetrator U خطاکار در بدهی
credit note U سند بدهی
debit U حساب بدهی
floating debt U بدهی متغیر
acknowladgement of debt U قبول بدهی
debit U ستون بدهی
legal liability U بدهی قانونی
arrear U بدهی پس افتاده
promissory notes U سند بدهی
promissory note U برگه بدهی
promissory note U سند بدهی
promissory notes U برگه بدهی
debited U ستون بدهی
net debt U بدهی خالص
private debt U بدهی خصوصی
current liability U بدهی جاری
contingent liability U بدهی اتفاقی
to get into debt U بدهی پیداکردن
book debts U بدهی دفتری
capital liability U بدهی سرمایه
capital liability U بدهی درازمدت
liquidation U پرداخت بدهی
oxygen debt U بدهی اکسیژن
bank overdraft U بدهی به بانک
contingent liability U بدهی احتمالی
public debt U بدهی دولت
backs U بدهی پس افتاده
arrear U بدهی معوق
national debt U بدهی ملی
debiting U حساب بدهی
absolute liability U بدهی مطلق
debiting U ستون بدهی
debt burden U بار بدهی
debit card U کارت بدهی
the d. of a debt U پرداخت بدهی
debit note U صورتحساب بدهی
liability insurance U بیمه بدهی
debits U حساب بدهی
debits U ستون بدهی
back U بدهی پس افتاده
debits U در ستون بدهی گذاشتن
monetization U پرداخت نقدی بدهی
debited U در ستون بدهی گذاشتن
debit U در ستون بدهی گذاشتن
solvency U توانایی پرداخت بدهی
debiting U در ستون بدهی گذاشتن
rebates U پرداخت قسمتی از بدهی
defaulted U عدم پرداخت بدهی
defaulting U عدم پرداخت بدهی
embarrassed with debts U زیر بار بدهی
to pay one's way U بدهی بهم نزدن
realisation [British E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
realization [American E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
up to the eyes in debt U تا گردن زیر بدهی
deep in debt U تا گردن زیر بدهی
liquidation [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
default U عدم پرداخت بدهی
rebate U پرداخت قسمتی از بدهی
chargeable U قابل بدهی یا پرداخت
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
To be in debt up to ones ears. U غرق بدهی بودن
charge account U حساب بدهی مشتری
defaults U عدم پرداخت بدهی
due U بدهی موعد پرداخت
debited U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debits U به حساب بدهی کسی گذاشتن
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
debiting U به حساب بدهی کسی گذاشتن
insolvency U عدم توانایی در پرداخت بدهی
amortization U پرداخت بدهی به اقساط مساوی
debit U به حساب بدهی کسی گذاشتن
emcumbered with debts U زیر بار قرض یا بدهی
to pay off a debt [mortgage] U بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
Do you have an extra pen to lend me? U یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
Could you lend me some money ? U می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
omittance is no quit tance U بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
billing U صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
pay off U با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
monetization U پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
deficits U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficit U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
working capital U مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
debt discount U تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
tax avoidance U اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
Could you move the table a little bit ? U ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
good riddance <idiom> U وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
current liability U اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
lien U حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
elegit U حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
judgement dept U بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
delegatee U کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
current ratio U نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
due bill U در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
lacks U کم داشتن
owns U داشتن
bear U داشتن
lacked U کم داشتن
to hold U داشتن
bear U در بر داشتن
bears U در بر داشتن
owning U داشتن
intercommon U داشتن
to have possession of U داشتن
to possess U داشتن
relieving U داشتن
possessing U داشتن
to be feverish U تب داشتن
lack U کم داشتن
possesses U داشتن
possess U داشتن
to have f. U تب داشتن
to have U داشتن
to be in a f. U تب داشتن
having U داشتن
relieves U داشتن
redolence U بو داشتن
relieve U داشتن
want U کم داشتن
own U داشتن
wanted U کم داشتن
monogyny U داشتن یک زن
to hold a meeting U داشتن
to go hot U تب داشتن
have U داشتن
doubts U شک داشتن
doubting U شک داشتن
doubted U شک داشتن
doubt U شک داشتن
owned U داشتن
lackvt U کم داشتن
bears U داشتن
mind U تصمیم داشتن
mind U در نظر داشتن
outclassing U برتری داشتن بر
Recent search history Forum search
1due amount
1nonconversation
1i go out with you
1what about the plans to put automatic machines in the factories?
1 facing man power issue if some day my rigger will be free I provide you, project in on going and I send rigger to Jalalabad and Kundoz I am also
1Given that the admittance matrix will not be full, further savings in storage requirements can be made.
2to keep someone up
1incubation
0هوای کسی را داشتن
1كلمه attention در verb معني داره؟ يا فقط noun هست
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com